هوش مصنوعی رقیب روان درمانی یا ابزاری کمک کننده؟

آینده روان درمانی با وجود هوش مصنوعی چگونه است؟


عصر دیجیتال چالش‌های جدیدی را برای روان‌درمانی ایجاد می‌کند. بیش از چهار میلیارد نفر در سراسر جهان از اینترنت استفاده می‌کنند و اکثر آنها با رسانه‌های اجتماعی درگیر هستند.

نویسندگان:

دکتر پیمان دوستی

دکتر نرگس حسینی نیا

عصر دیجیتال و تغییرات در نحوه ارتباطات انسانی، تأثیرات عمیقی بر روابط بین‌فردی دارد که نیازمند بررسی در روان‌درمانی است.​

سوارتز و همکاران (۲۰۲۰) پژوهشی در این خصوص انجام دادند و بیان کردند، تغییرات عصر دیجیتال می‌توانند منجر به افزایش تنهایی، اضطراب و افسردگی شوند.​ آنها عنوان کردند می توان از تکنولوژی استفاده کرد تا روان درمانی بین فردی در محیط‌های دیجیتال نیز، به‌ویژه در زمینه‌هایی مانند درمان از راه دور (teletherapy) و استفاده از فناوری‌های نوین در فرآیند درمان، به کار گرفته شود.

بیتی (۲۰۲۴) نیز در خصوص روان درمانی در عصر دیجیتال چنین می گوید: روان درمانی در دنیای دیجیتال، از چندین جهت به ویژه افزایش دسترسی به روان درمانی، کمک کننده بوده است. برای مثال، در این زمینه می توان به رفع موانع جغرافیایی و تداوم مراقبت اشاره کرد.

فناوری‌های نوین، از جمله رسانه‌های اجتماعی و هوش مصنوعی، فرصت‌ها و چالش‌های جدیدی را برای روان‌درمانی ایجاد کرده‌اند  .در کلاس های درس در دانشگاه، دانشجویان سوالاتی این چنینی را می پرسند:

  • آیا ارائه مشاوره از طریق رسانه‌های اجتماعی اخلاقی است؟
  • آیا هوش مصنوعی می‌تواند جایگزین روان‌درمانگران شود؟

شاید بتوان روان درمانی ها را به دو طبقه عمده دسته بندی کرد:

۱) روان درمانی های مبتنی بر یک پروتکل دقیق و ساختار یافته

که در آنها برنامه‌های درمانی مشخصی تدوین می‌گردد. این روش به‌دلیل ساختار مشخص و تمرکز بر راه‌حل‌ها، برای برخی مراجعان مفید است.​

۲) روان درمانی های متمرکز بر مراجع:

این رویکرد بر خودشناسی و رشد فردی تأکید دارد. درمانگر نقش تسهیل‌گر را ایفا می‌کند و با طرح سؤالاتی، مراجع را به کاوش در احساسات و افکار خود ترغیب می‌کند. این فرآیند مشارکتی، به مراجعان کمک می‌کند تا راه‌حل‌های درونی خود را کشف کنند.​

سوال هایی که مطرح می شود این است:

آیا برای یک برنامه طولانی مدت روان درمانی، می توان هوش مصنوعی و استفاده از پروتکل های آماده را جایگزین روان درمانی های مبتنی بر پروتکل دقیق و ساختار یافته کرد؟

آیا مراجعین، به چیزی بیشتر از اجرای پروتکل نیاز دارند؟

آیا رابطه ی انسانی ایجاد شده بین درمانگر و مراجع، می تواند چیزهای بیشتری نسبت به اجرای صرفا پروتکل به مراجعین بدهد؟

استفاده از فناوری می‌تواند دسترسی به خدمات روان‌درمانی را افزایش دهد، اما سؤالات اخلاقی مهمی را نیز مطرح می‌کند:

  • آیا هوش مصنوعی می‌تواند پیچیدگی‌های احساسات انسانی را درک کند؟
  • آیا استفاده از الگوریتم های موجود در هوش مصنوعی، برای ارائه حمایت درمانی در شرایط حساس، اخلاقی است؟
  • چگونه می‌توان تعادل بین مزایای استفاده از هوش مصنوعی و نیاز به روابط انسانی در روان‌درمانی را برقرار کرد؟

در سال‌های اخیر، هوش مصنوعی (AI) با سرعت چشمگیری وارد عرصه سلامت روان شده است؛ از چت‌بات‌هایی که نقش شنونده‌ی همدل را بازی می‌کنند تا الگوریتم‌هایی که علائم افسردگی و اضطراب را شناسایی می‌کنند.

اما آیا هوش مصنوعی می‌تواند جایگزینی واقعی برای روان‌درمانگر انسانی باشد؟ در حالی‌که فناوری وعده‌ی دسترسی سریع، ارزان و بی‌وقفه به «حمایت روانی» می‌دهد، باید خطرات و محدودیت‌های این جایگزینی را با دقت بررسی کرد.

نخستین محدودیت بنیادین AI در روان‌درمانی، فقدان درک هیجانی واقعی است. هوش مصنوعی می‌تواند واژگان همدلانه را تقلید کند، اما نه تجربه‌ی درونی هیجانات انسانی را دارد و نه «حضور انسانی» را بازتولید می‌کند.

رابطه‌ی درمانی، که قلب تپنده‌ی روان‌درمانی است، فراتر از تبادل کلمات است؛ این رابطه نوعی تجربه‌ی بین‌فردی است که بر بستر اعتماد، همدلی، سکوت‌های معنا‌دار، و دگرگونی تدریجی شکل می‌گیرد – چیزی که الگوریتم‌ها هنوز حتی به سطح ابتدایی آن هم نزدیک نشده‌اند.

خطر دیگر، ساده‌سازی یا کلیشه‌سازی تجربه‌ی انسانی توسط الگوریتم‌هاست. بسیاری از چت‌بات‌های درمانی بر اساس مدل‌های شناختی-رفتاری طراحی شده‌اند و به سرعت سعی می‌کنند مشکل را تشخیص دهند و راه‌حل ارائه دهند. این روند ممکن است برای برخی نشانه‌ها سودمند باشد، اما در مواردی مانند اختلالات شخصیت، تروماهای پیچیده یا بحران هویت، این رویکرد می‌تواند حتی آسیب‌زا باشد، چرا که انسان را به مجموعه‌ای از علائم یا الگوهای رفتاری فرو می‌کاهد.

از منظر اخلاقی نیز، اعتماد به هوش مصنوعی برای مداخلات درمانی جدی، چالش‌برانگیز است. چه کسی مسئول خطای تشخیصی یا توصیه‌ی نادرست AI است؟ چگونه می‌توان حریم خصوصی، رضایت آگاهانه و امنیت اطلاعات را در پلتفرم‌های درمانی مبتنی بر AI تضمین کرد؟

در نهایت، روان‌درمانی فقط گفت‌وگو نیست؛ فضا ساختن است، برای بودن، برای کاوش، برای رنج کشیدن و رشد کردن در حضور دیگری که می‌بیند، می‌شنود و می‌فهمد.

ربات‌ها شاید بتوانند گوش دهند، اما هنوز نمی‌توانند بفهمند. و در روان‌درمانی، فهمیدن چیزی فراتر از تحلیل زبان است؛ نوعی دیدن انسان است، با تمام پیچیدگی‌ها، دردها و امیدهایش.

با گسترش روزافزون فناوری‌های دیجیتال در حوزه سلامت روان، از پلتفرم‌های درمان آنلاین گرفته تا هوش مصنوعی و ربات‌های گفت‌وگومحور، این سؤال اساسی مطرح می‌شود: در جهانی که دستگاه‌ها می‌توانند بشنوند، تحلیل کنند و پاسخ دهند، روان‌شناس انسانی چه نقشی دارد؟ آیا جایگاه او تضعیف می‌شود یا معنای تازه‌ای می‌یابد؟

واقعیت این است که فناوری می‌تواند در روان‌درمانی نقش مکمل ایفا کند، اما نمی‌تواند جایگزین روان‌شناس شود. آنچه درمانگر انسانی به اتاق درمان می‌آورد، چیزی فراتر از اطلاعات و مداخلات تکنیکی است؛ او خود «ابزار درمان» است. حضور درمانگر، با تمام ویژگی‌های انسانی‌اش—از لحن صدا تا حالت چهره، از مکث‌های معنادار تا واکنش‌های هیجانی—بخشی از فرآیند درمان است، نه صرفاً واسطه‌ای برای اجرای تکنیک.

پژوهش ها نشان می دهند، صرف‌نظر از رویکرد درمانی و پروتکل مورد استفاده در جلسات روان درمانی، قسمت مهمی از فرایند تغییر، مرتبط با رویکرد یا پروتکل درمانی نیست، بلکه این ارتباط انسانی بین درمانگر و مراجع است که اساس روان‌درمانی مؤثر را ایجاد می کند. اعتماد و رابطه‌ای که در این فرآیند شکل می‌گیرد، زمینه‌ساز تغییرات معنادار در زندگی مراجعان است.​

درمانگر در عصر دیجیتال، تنها منتقل‌کننده دانش نیست؛ او خالق «فضا»ست—فضایی برای درک شدن، دیده شدن، و ارتباط واقعی. او کسی است که تجربه‌ی مراجع را نه صرفاً با تفسیر، بلکه با هم‌احساسی و پذیرش لمس می‌کند. این نوع از تماس انسانی، که اغلب در سکوت‌ها، اشک‌ها و نگاه‌ها متجلی می‌شود، چیزی نیست که هوش مصنوعی بتواند تقلید کند.

همچنین در این عصر پرشتاب، درمانگر نقشی مهم در مقابله با «ازخودبیگانگی دیجیتال» ایفا می‌کند. بسیاری از افراد، با وجود ارتباطات آنلاین گسترده، از تنهایی عمیق رنج می‌برند. روان‌شناس با احیای رابطه‌ی انسانی، به بازسازی پیوندهای اصیل درونی و بیرونی مراجعان کمک می‌کند—پیوندهایی که الگوریتم‌ها توان بازسازی آن را ندارند.

در نتیجه، اگرچه ابزارهای دیجیتال می‌توانند روان‌درمانی را تسهیل، تسریع و گسترش دهند، اما درمان بدون انسان، صرفاً مکالمه‌ای خالی است.  روان‌شناس در عصر دیجیتال نه‌تنها ضروری است، بلکه به دلیل انسانی بودنش، پررنگ‌تر و ارزشمندتر می‌شود. در جهانی که همه چیز در حال اتوماتیک شدن است، انسان بودنِ درمانگر، درمان است.

ورود هوش مصنوعی به حوزه روان‌درمانی، برای بسیاری از روان‌شناسان با اضطراب، پرسش و حتی ترس همراه بوده است. آیا AI جای ما را می‌گیرد؟ آیا درمان انسانی به حاشیه رانده می‌شود؟ اما شاید به جای مقاومت صرف، زمان آن رسیده باشد که با نگاهی واقع‌بینانه و خلاق، هوش مصنوعی را نه رقیب، بلکه ابزاری کمکی برای غنی‌تر کردن تجربه درمانی بدانیم.

در این مسیر، چند توصیه برای روان‌شناسان قابل توجه است:

۱. یادگیری و آگاهی، پیش‌نیاز توانمندسازی است

روان‌شناس امروز نیاز دارد که با مفاهیم پایه‌ای هوش مصنوعی، پلتفرم‌های درمانی دیجیتال، و شیوه عملکرد الگوریتم‌ها آشنا باشد. این آگاهی نه برای «تکنولوژی‌دوست شدن»، بلکه برای تحلیل انتقادی، استفاده هدفمند و حفظ جایگاه حرفه‌ای ضروری است.

۲.  AI را به خدمت بگیرید، نه بالعکس

ابزارهای هوش مصنوعی می‌توانند به روان‌شناسان در تحلیل داده‌ها، پیگیری پیشرفت مراجع، ارائه تمرینات خانگی و حتی طراحی مداخلات ساختاریافته کمک کنند. اما تصمیم‌گیری نهایی، تشخیص بالینی، و مدیریت رابطه‌ی درمانی باید همچنان توسط درمانگر انسانی انجام گیرد.

۳. مرز اخلاقی را پررنگ نگه دارید

در استفاده از AI، روان‌شناس باید به اصولی چون حفظ حریم خصوصی، رضایت آگاهانه، عدم آسیب‌رسانی و شفافیت پایبند باشد. نباید اجازه داد فناوری باعث ساده‌سازی بیش از حد تجربه‌های انسانی یا نادیده‌گرفتن بافت فرهنگی-اجتماعی شود.

۴. بر قدرت رابطه انسانی تأکید کنید

حتی بهترین الگوریتم‌ها، توان ایجاد رابطه‌ای مبتنی بر اعتماد، شفقت و پذیرش بی‌قیدوشرط را ندارند. روان‌شناس می‌تواند در فضای دیجیتال هم، آن حضور انسانی را حفظ کند؛ با صمیمیت، همدلی و توجه واقعی.

۵. همکار باشید، نه قربانی تغییر

با مشارکت در طراحی، ارزیابی و نقد سیستم‌های AI، روان‌شناسان می‌توانند نقش فعالی در جهت‌دهی به آینده روان‌درمانی ایفا کنند. آینده روان‌درمانی، نه تکنولوژیک صرف، بلکه ترکیبی از «فناوری هوشمند» و «حضور انسانی آگاه» خواهد بود.

عصر دیجیتال، با تمام پیچیدگی‌ها و امکاناتش، روان‌شناسی را بر سر یک دوراهی قرار داده است: یا در برابر تغییر مقاومت کنیم و به‌تدریج از جریان تحول کنار گذاشته شویم، یا هوشیارانه و اخلاق‌مدار، این موج را به فرصتی برای بازتعریف نقش خود تبدیل کنیم.

هوش مصنوعی، هرچند قدرتمند و شگفت‌انگیز، همچنان فاقد جوهره‌ی انسانی است:

 تجربه‌ی زیسته، درد مشترک، نگاه همدلانه، و سکوتی که معنا دارد. اما این به معنای طرد کامل آن نیست. ما می‌توانیم AI را در جایگاهی که شایسته‌اش است به خدمت بگیریم: به‌عنوان دستیار دقیق، نه درمانگر جایگزین؛ به‌عنوان ابزار تسهیل‌گر، نه صدای اصلی در درمان.

در نهایت، آینده‌ی روان‌درمانی نه با تصمیم دولت‌ها یا شرکت‌های فناوری، بلکه با کنش حرفه‌ای و آگاهانه‌ی روان‌شناسان شکل می‌گیرد. ما تصمیم می‌گیریم که چگونه با فناوری مواجه شویم: از موضع ضعف و واهمه، یا با جسارت و خلاقیت. می‌توانیم فضایی خلق کنیم که در آن انسان و ماشین در کنار هم کار کنند، اما فهم، معنا، رابطه و تحول، همچنان در دستان انسان باقی بماند.

آینده‌ای که پیش روی ماست، نوشته نشده؛ آینده‌ای است که خودمان انتخاب می‌کنیم.